سعدی (باب دوم در احسان)/به سرهنگ سلطان چنین گفت زن
نسخهٔ تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۴۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | سعدی (باب دوم در احسان) (به سرهنگ سلطان چنین گفت زن) از سعدی |
' |
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز ای مبارک در رزق زن برو تا ز خوانت نصیبی دهند که فرزند کانت نظر بر رهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از ناامیدی سر انداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟ که افطار او عید طفلان ماست خورنده که خیرش برآید ز دست به از صائم الدهر دنیا پرست مسلم کسی را بود روزه داشت که درمندهای را دهد نان چاشت وگرنه چه لازم که سعیی بری ز خود بازگیری و هم خود خوری؟