سعدی (غزلیات 1)/صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش) از سعدی |
' |
صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش | گوی خیری که توانی ببر از میدانش | |
چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر | حاصل آنست که دایم نبود دورانش | |
آن خدایست تعالی، ملک الملک قدیم | که تغییر نکند ملکت جاویدانش | |
جای گریهست برین عمر که چون غنچهی گل | پنجروزست بقای دهن خندانش | |
دهنی شیر به کودک ندهد مادر دهر | که دگرباره به خون در نبرد دندانش | |
مقبل امروز کند داروی درد دل ریش | که پس از مرگ میسر نشود درمانش | |
هر که دانه نفشاند به زمستان در خاک | ناامیدی بود از دخل به تابستانش | |
گر عمارت کنی از بهر نشستن شاید | ورنه از بهر گذشتن مکن آبادانش | |
دست در دامن مردان زن و اندیشه مدار | هر که با نوح نشیند چه غم از طوفانش | |
معرفت داری و سرمایهی بازرگانی | چه به از دولت باقی بده و بستانش | |
دولتت باد وگر از روی حقیقت برسی | دولت آنست که محمود بود پایانش | |
خوی سعدیست نصیحت چه کند گر نکند | مشک دارد نتواند که کند پنهانش |