سعدی (باب هفتم در عالم تربیت)/سخن در صلاح است و تدبیر وخوی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب هفتم در عالم تربیت) (سخن در صلاح است و تدبیر وخوی) از سعدی |
' |
سخن در صلاح است و تدبیر وخوی | نه در اسب و میدان و چوگان و گوی | |
تو با دشمن نفس همخانهای | چه در بند پیکار بیگانهای؟ | |
عنان باز پیچان نفس از حرام | به مردی ز رستم گذشتند و سام | |
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب | به گرز گران مغز مردان مکوب | |
وجود تو شهری است پر نیک و بد | تو سلطان و دستور دانا خرد | |
رضا و ورع: نیکنامان حر | هوی و هوس: رهزن و کیسه بر | |
چو سلطان عنایت کند با بدان | کجا ماند آسایش بخردان؟ | |
تو را شهوت و حرص و کین و حسد | چو خون در رگانند و جان در جسد | |
هوی و هوس را نماند ستیز | چو بینند سر پنجهی عقل تیز | |
رئیسی که دشمن سیاست نکرد | هم از دست دشمن ریاست نکرد | |
نخواهم در این نوع گفتن بسی | که حرفی بس ار کار بندد کسی |