دیوان شمس/یا ساقی شرف بشراباتک زندی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یا ساقی شرف بشراباتک زندی) از مولوی |
' |
یا ساقی شرف بشراباتک زندی | فالراح مع الروح من افضالک عندی | |
برخیز که شورید خرابات افندی | مستان نگر و نقل و شرابات افندی | |
هر مست درآویخته با مست ز مستی | گردان شده ساقی به مساقات افندی | |
یک موی نمیگنجد در حلقه مستان | جز رقص و هیاهوی و مراعات افندی | |
بسم الله ساقی ولی نعمت برخیز | تا جان بدهیمت به مکافات افندی | |
در هر دو جهان است و نبودهست و نباشد | جز دیدن روی تو کرامات افندی | |
چون تنگ شکر میر خرابات درآمد | یا رب چه لطیف است ملاقات افندی | |
میخندد و میگوید من خفته بدم مست | هیهای شنیدم من و هیهات افندی | |
زان خنده و زان گفتن و زان شیوه شیرین | صد غلغله در سقف سماوات افندی | |
خورشید ز برق رخ تو چشم ببندد | کافزون ز زجاجهست و ز مشکات افندی | |
در خانه خمار و خرابات کی دیدهست | معراج و تجلی و مقامات افندی | |
با مست خرابات خدا تا بنپیچی | تا وا ننماید همه رگهات افندی | |
در خانه دل کژ مکن آن چانه به افسوس | کامروز عیان است خفیات افندی | |
روزی که روم جانب دریای معانی | یاد آیدت این جمله مقالات افندی | |
شاد آمدی ای کان شکر عیب مفرما | گر بوسه دهد بنده بر آن پات افندی | |
واجب کند ای دوست که آرم به صد اخلاص | در سایه زلف تو مناجات افندی | |
از مصحف آن روی چو ماه تو بخوانیم | سوره قصص و نادره آیات افندی | |
مستیم ز جام تو و زان نرگس مخمور | رستیم به شاهیت ز شهمات افندی | |
عالم همه پرغصه و آن نرگس مخمور | فارغ ز بدایات و نهایات افندی | |
چون سایه فناییم به خورشید جمالت | ایمن شده از جمله آفات افندی | |
سرمست بیا جانب بازار نظر کن | تا راست شود جمله مهمات افندی | |
تا روز اجل هر چه بگوییم ز اشعار | این است و دگر جمله خرافات افندی | |
سلطان غزلهاست و همه بنده اینند | هر بیتش مفتاح مرادات افندی | |
من کردم خاموش تو باقیش بفرما | ای جان اشارات و عبارات افندی | |
شمس الحق تبریز تویی موسی ایام | بر طور دلم رفته به میقات افندی |