دیوان شمس/گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی) از مولوی |
' |
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی | از جنبش او جنبش این پرده نبینی | |
از تابش آن مه که در افلاک نهان است | صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی | |
ای برگ پریشان شده در باد مخالف | گر باد نبینی تو نبینی که چنینی | |
گر باد ز اندیشه نجنبد تو نجنبی | و آن باد اگر هیچ نشیند تو نشینی | |
عرش و فلک و روح در این گردش احوال | اشتر به قطارند و تو آن بازپسینی | |
میجنب تو بر خویش و همیخور تو از این خون | کاندر شکم چرخ یکی طفل جنینی | |
در چرخ دلت ناگه یک درد درآید | سر برزنی از چرخ بدانی که نه اینی | |
ماه نهمت چهره شمس الحق تبریز | ای آنک امان دو جهان را تو امینی | |
تا ماه نهم صبر کن ای دل تو در این خون | آن مه تویی ای شاه که شمس الحق و دینی |