دیوان شمس/کژزخمه مباش تا توانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (کژزخمه مباش تا توانی) از مولوی |
' |
کژزخمه مباش تا توانی | هر زخمه که کژ زنی بمانی | |
پیر است عروس عیش دنیا | مرگش طلبی اگر ستانی | |
تا رخ ننمود جمله نور است | چون رخ بنمود شد دخانی | |
از سیل بلا چو کاه مگریز | در عشق و ولا چو پهلوانی | |
چون آب روان به هر نباتی | باید که حیات را رسانی |