دیوان شمس/چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او) از مولوی |
' |
چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او | عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او | |
سلسلهای است بیبها دشمن جمله توبهها | توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او | |
توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی | پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او | |
توبه من برای او توبه شکن هوای او | توبه من گناه من سوخته پیش روی او | |
شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او | آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او | |
عشق و نشاط گستری با می و رطل ساغری | میرسد از کنارها غلغل وهای هوی او | |
مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد | تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او | |
سایه که باز میشود جمع و دراز میشود | هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او | |
سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او | نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او | |
ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان | تا ز فلک فرودرد پرده هفت توی او | |
چیست درون جیب من جز تو و من حجاب من | ای من و تو فنا شده پیش بقای اوی او |