دیوان شمس/چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را) از مولوی |
' |
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را | میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما | |
ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان | کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا | |
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر | با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا | |
گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن | ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا | |
پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان | بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا | |
بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن | سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا | |
آن مار ابله خویش را بر خار میزد دم به دم | سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها | |
بی صبر بود و بیحیل خود را بکشت او از عجل | گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا | |
بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا | ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا | |
فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین | ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا | |
رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر | مر صابران را میرسان هر دم سلامی نو ز ما |