دیوان شمس/چنان گشتم ز مستی و خرابی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چنان گشتم ز مستی و خرابی) از مولوی |
' |
چنان گشتم ز مستی و خرابی | که خاکی را نمیدانم ز آبی | |
در این خانه نمییابم کسی را | تو هشیاری بیا باشد بیابی | |
همین دانم که مجلس از تو برپاست | نمیدانم شرابی یا کبابی | |
به باطن جان جان جان جانی | به ظاهر آفتاب آفتابی | |
از آن رو خوش فسونی که مسیحی | از آن رو دیوسوزی که شهابی | |
مرا خوش خوی کن زیرا شرابی | مرا خوش بوی کن زیرا گلابی | |
صبایی که بخندانی چمن را | اگر چه تشنگان را تو عذابی | |
بیا مستان بیحد بین به بازار | اگر تو محتسب در احتسابی | |
چو نان خواهان گهی اندر سالی | چو رنجوران گهی اندر جوابی | |
مثال برق کوته خنده تو | از آن محبوس ظلمات سحابی | |
درآ در مجلس سلطان باقی | ببین گردان جفان کالجوابی | |
تو خوش لعلی ولیکن زیر کانی | تو بس خوبی ولیکن در نقابی | |
به سوی شه پری باز سپیدی | وگر پری به گورستان غرابی | |
جوان بختا بزن دستی و میگو | شبابی یا شبابی یا شبابی | |
مگو با کس سخن ور سخت گیرد | بگو والله اعلم بالصواب |