دیوان شمس/هم به بر این بت زیبا خوشکست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (هم به بر این بت زیبا خوشکست)
از مولوی
'


هم به بر این بت زیبا خوشکست من نشستم که همین جا خوشکست
مطرب و یار من و شمع و شراب این چنین عیش مهیا خوشکست
من و تو هیچ از این جا نرویم پهلوی شکر و حلوا خوشکست
خجل است از رخ یارم گل تر با چنین چهره و سیما خوشکست
هر صباحی ز جمالش مستیم خاصه امروز که با ما خوشکست
بجهم حلقه زلفش گیرم که در آن حلقه تماشا خوشکست
شمس تبریز که نور دل‌ها است دایما با گل رعنا خوشکست