دیوان شمس/نگارا تو در اندیشه درازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (نگارا تو در اندیشه درازی)
از مولوی
'


نگارا تو در اندیشه درازی بیاوردی که با یاران نسازی
نه عاشق بر سر آتش نشیند مگر که عاشقی باشد مجازی
به من بنگر که بودم پیش از این عشق ز عالم فارغ اندر بی‌نیازی
قضا آمد بدیدم ماه رویی گرفتم من سر زلفش به بازی
گناه این بود افتادم به عشقی چو صد روز قیامت در درازی
ز خونم بوی مشک آید چو ریزد شهید شرمسارم من ز غازی
نصیحت داد شمس الدین تبریز که چون معشوق ای عاشق ننازی