دیوان شمس/نه آتشهای ما را ترجمانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (نه آتشهای ما را ترجمانی) از مولوی |
' |
نه آتشهای ما را ترجمانی | نه اسرار دل ما را زبانی | |
برهنه شد ز صد پرده دل و عشق | نشسته دو به دو جانی و جانی | |
میان هر دو گر جبریل آید | نباشد ز آتشش یک دم امانی | |
به هر لحظه وصال اندر وصالی | به هر سویی عیان اندر عیانی | |
ببینی تو چه سلطانان معنی | به گوشه بامشان چون پاسبانی | |
سرشته وصل یزدان کوه طور است | در آن کان تاب نارد یک زمانی | |
اگر صد عقل کل بر هم ببندی | نگردد بامشان را نردبانی | |
نشانیهای مردان سجده آرد | اگر زان بینشان گویم نشانی | |
از آن نوری که حرف آن جا نگنجد | تو را این حرف گشته ارمغانی | |
کمر شد حرفها از شمس تبریز | بیا بربند اگر داری میانی |