دیوان شمس/ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره) از مولوی |
' |
ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره | تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره | |
ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو | خورشید چو درتابد فانی شود استاره | |
آنها که قوی دستند دست تو چرا بستند | زیرا تو کنون طفلی وین عالم گهواره | |
چون در سخنها سفت و الارض مهادا گفت | ای میخ زمین گشته وز شهر دل آواره | |
ای بنده شیر تن هستی تو اسیر تن | دندان خرد بنما نعمت خور همواره | |
تا طفل بود سلطان دایه کندش زندان | تا شیر خورد ز ایشان نبود شه میخواره | |
از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه | هر لحظه سبو آید تازان به سوی خاره | |
گوید که اگر زین پس او بشکندم شادم | جان داد مرا آبش یک باره و صد باره | |
گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم | خود پاره دهم او را تا او کندم پاره |