دیوان شمس/من از عالم تو را تنها گزینم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (من از عالم تو را تنها گزینم)
از مولوی
'


من از عالم تو را تنها گزینم روا داری که من غمگین نشینم
دل من چون قلم اندر کف توست ز توست ار شادمان وگر حزینم
بجز آنچ تو خواهی من چه باشم بجز آنچ نمایی من چه بینم
گه از من خار رویانی گهی گل گهی گل بویم و گه خار چینم
مرا تو چون چنان داری چنانم مرا تو چون چنین خواهی چنینم
در آن خمی که دل را رنگ بخشی چه باشم من چه باشد مهر و کینم
تو بودی اول و آخر تو باشی تو به کن آخرم از اولینم
چو تو پنهان شوی از اهل کفرم چو تو پیدا شوی از اهل دینم
بجز چیزی که دادی من چه دارم چه می جویی ز جیب و آستینم