دیوان شمس/مشکن دل مرد مشتری را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مشکن دل مرد مشتری را) از مولوی |
' |
مشکن دل مرد مشتری را | بگذار ره ستمگری را | |
رحم آر مها که در شریعت | قربان نکنند لاغری را | |
مخمور توام به دست من ده | آن جام شراب گوهری را | |
پندی بده و به صلح آور | آن چشم خمار عبهری را | |
فرمای به هندوان جادو | کز حد نبرند ساحری را | |
در شش درهای فتاد عاشق | بشکن در حبس شش دری را | |
یک لحظه معزمانه پیش آ | جمع آور حلقه پری را | |
سر می نهد این خمار از بن | هر لحظه شراب آن سری را | |
صد جا چو قلم میان ببسته | تنگ شکر معسکری را | |
ای عشق برادرانه پیش آ | بگذار سلام سرسری را | |
ای ساقی روح از در حق | مگذار حق برادری را | |
ای نوح زمانه هین روان کن | این کشتی طبع لنگری را | |
ای نایب مصطفی بگردان | آن ساغر زفت کوثری را | |
پیغام ز نفخ صور داری | بگشای لب پیمبری را | |
ای سرخ صباغت علمدار | بگشا پر و بال جعفری را | |
پرلاله کن و پر از گل سرخ | این صحن رخ مزعفری را | |
اسپید نمیکنم دگر من | درریز رحیق احمری را |