دیوان شمس/غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند) از مولوی |
' |
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند | زانک بلندت کند تا بتواند فکند | |
قطره آب منی کز حیوان میزهد | لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند | |
توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت | کس نزند بر سرش بیهده زخم کلند | |
تا نشود گردنی گردن کس غل ندید | تا نشود پا روان کس نشود پای بند | |
پس سبقت رحمتی در غضبی شد پدید | زهر بدان کس دهند کوست معود به قند | |
برگ که رست از زمین تا که درختی نشد | آتش نفروزد او شعله نگردد بلند | |
باش چو رز میوه دار زور و بلندی مجو | از پی خرما بدانک خار ورا کس نکند | |
از پی میوه ضعیف رسته درختان زفت | نقش درختان شگرف صورت میوه نژند | |
دل مثل اولیاست استن جسم جهان | جسم به دل قایمست بیخلل و بیگزند | |
قوت جسم پدید هست دل ناپدید | تا به کی انکار غیب غیب نگر چند چند |