دیوان شمس/عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (عشق تو آورد قدح پر ز بلاها) از مولوی |
' |
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها | گفتم می مینخورم پیش تو شاها | |
داد می معرفتش آن شکرستان | مست شدم برد مرا تا به کجاها | |
از طرفی روح امین آمد پنهان | پیش دویدم که ببین کار و کیاها | |
گفتم ای سر خدا روی نهان کن | شکر خدا کرد و ثنا گفت دعاها | |
گفتم خود آن نشود عاشق پنهان | چیست که آن پرده شود پیش صفاها | |
عشق چو خون خواره شود وای از او وای | کوه احد پاره شود خاصه چو ماها | |
شاد دمی کان شه من آید خندان | باز گشاید به کرم بند قباها | |
گوید افسرده شدی بینظر ما | پیشتر آ تا بزند بر تو هواها | |
گوید کان لطف تو کو ای همه خوبی | بنده خود را بنما بندگشاها | |
گوید نی تازه شوی هیچ مخور غم | تازهتر از نرگس و گل وقت صباها | |
گویم ای داده دوا هر دو جهان را | نیست مرا جز لب تو جان دواها | |
میوه هر شاخ و شجر هست گوایش | روی چو زر و اشک مرا هست گواها |