دیوان شمس/شهر پر شد لولیان عقل دزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شهر پر شد لولیان عقل دزد) از مولوی |
' |
شهر پر شد لولیان عقل دزد | هم بدزدد هم بخواهد دستمزد | |
هر که بتواند نگه دارد خرد | من نتانستم مرا باری ببرد | |
گرد من میگشت یک لولی پریر | همچنینم برد کلی کرد و مرد | |
کرد لولی دست خود در خون من | خون من در دست آن لولی فسرد | |
تا که میشد خون من انگوروار | سالها انگور دل را میفشرد | |
کرد دیدم کو کند دزدی ولیک | کرد ما را بین که او دزدید کرد | |
کی گمان دارد که او دزدی کند | خاصه شه صوفی شد آمد مو سترد | |
دزد خونی بین که هر کس را که کشت | خضر و الیاسی شد و هرگز نمرد | |
رخت برد و بخت داد آنگه چه بخت | سیم برد و دامن پرزر شمرد | |
دردها و دردها را صاف کرد | پیش او آرید هر جا هست درد | |
این جهان چشمست و او چون مردمک | تنگ میآید جهان زین مرد خرد | |
باز رشک حق دهانم قفل کرد | شد کلید و قفل را جایی سپرد |