دیوان شمس/شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها) از مولوی |
' |
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها | شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها | |
شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان | او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها | |
چون شکر گفتار آغازد ببینی ذرهها | از برای استماعش واگشاده سمعها | |
ناامیدانی که از ایامها بفسردهاند | گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمعها | |
گر نه لطف او بدی بودی ز جانهای غیور | مر مرا از ذکر نام شکرینش منعها | |
شمس دین صدر خداوند خداوندان به حق | کز جمال جان او بازیب و فر شد صنعها | |
چون بر آن آمد که مر جسمانیان را رو دهد | جان صدیقان گریبان را درید از شنعها | |
تخم امیدی که کشتم از پی آن آفتاب | یک نظر بادا از او بر ما برای ینعها | |
سایه جسم لطیفش جان ما را جانهاست | یا رب آن سایه به ما واده برای طبعها |