دیوان شمس/ز مهجوران نمیجویی نشانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ز مهجوران نمیجویی نشانی) از مولوی |
' |
ز مهجوران نمیجویی نشانی | کجا رفت آن وفا و مهربانی | |
در این خشکی هجران ماهیانند | بیا ای آب بحر زندگانی | |
برون آب ماهی چند ماند | چه گویم من نمیدانم تو دانی | |
کی باشم من که مانم یا نمانم | تو را خواهم که در عالم بمانی | |
هزاران جان ما و بهتر از ما | فدای تو که جان جان جانی | |
مرا گویی خمش نی توبه کردی | که بگذاری طریق بیزبانی | |
به خاک پای تو باخود نبودم | ز مستی و شراب و سرگرانی | |
به خاموشی به از خنبی نباشم | نمیماند می اندر خم نهانی | |
شراب عشق جوشانتر شرابی است | که آن یک دم بود این جاودانی | |
رخ چون ارغوانش آن کند آن | که صد خم شراب ارغوانی | |
دگر وصف لبش دارم ولیکن | دهان تو بسوزد گر بخوانی | |
عجب مرغابی آمد جان عاشق | که آرد آب ز آتش ارمغانی | |
ز آتش یافت تشنه ذوق آبش | کند آتش به آبش نردبانی |