دیوان شمس/زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه) از مولوی |
' |
زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه | زهی یغما که میآرد شه قفجاق ترکانه | |
دلم آهن همیخاید از آن لعلین لبی که او | کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه | |
هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بیچون | کجا گیرد قرار اکنون بدین افسون و افسانه | |
چو او طره برافشاند سوی عاشق همیداند | که از زنجیر جنبیدن بجنبد شور دیوانه | |
به عشق طرههای او که جعد و شاخ شاخ آمد | دل من شاخ شاخ آید چو دندان در سر شانه | |
چه برهم گشتهاند این دم حریفان دل از مستی | برای جانت ای مه رو سری درکن در این خانه | |
اگر ساقی ندادت می دلا در گل چه افتادی | وگر آن مشک نگشاد او چرا پر گشت پیمانه | |
خداوندا در این بیشه چه گم گشتهست اندیشه | تنی تن کجا ماند میان جان و جانانه | |
بیا ای شمس تبریزی که در رفعت سلیمانی | که از عشقت همه مرغان شدند از دام و از دانه |