دیوان شمس/رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم) از مولوی |
' |
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم | هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم | |
صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی | با این همه علتها در شنقصه پیوستم | |
گفتا که نه تو مردی گفتم که بلی اما | چون بوی توام آمد از گور برون جستم | |
آن صورت روحانی وان مشرق یزدانی | وان یوسف کنعانی کز وی کف خود خستم | |
خوش خوش سوی من آمد دستی به دلم برزد | گفتا ز چه دستی تو گفتم که از این دستم | |
چون عربده می کردم درداد می و خوردم | افروخت رخ زردم وز عربده وارستم | |
پس جامه برون کردم مستانه جنون کردم | در حلقه آن مستان در میمنه بنشستم | |
صد جام بنوشیدم صد گونه بجوشیدم | صد کاسه بریزیدم صد کوزه دراشکستم | |
گوساله زرین را آن قوم پرستیده | گوساله گرگینم گر عشق بنپرستم | |
بازم شه روحانی می خواند پنهانی | بر می کشدم بالا شاهانه از این پستم | |
پابست توام جانا سرمست توام جانا | در دست توام جانا گر تیرم وگر شستم | |
چست توام ار چستم مست توام ار مستم | پست توام ار پستم هست توام ار هستم | |
در چرخ درآوردی چون مست خودم کردی | چون تو سر خم بستی من نیز دهان بستم |