دیوان شمس/ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت) از مولوی |
' |
ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت | گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت | |
چون چنین است صنم پند مده عاشق را | آهن سرد چه کوبی که وی از پند گذشت | |
تو چه پرسیش که چونی و چگونه است دلت | منزل عشق از آن حال که پرسند گذشت | |
آن چه روی است که ترکان همه هندوی ویند | ترک تاز غم سودای وی از چند گذشت | |
آن کف بحر گهربخش وراء النهر است | روضه خوی وی از سغد سمرقند گذشت | |
خارش حرص و طمع در جگر و جانش افکند | چون نسیم کرمش بر دل خرسند گذشت | |
ذوق دشنام وی از شهد ثنا بیش آمد | لطف خار غم او را گل خوش خند گذشت | |
گر در بسته کند منع ز هفتاد بلا | تا که این سیل بلا آمد و از بند گذشت | |
هر کی عقد و حل احوال دل خویش بدید | بند هستی بشکست او و ز پیوند گذشت | |
مرد چونک به کف آورد چنین در یتیم | خاطر او ز وفای زن و فرزند گذشت | |
بس که از قصه خوبش همه در فتنه فتند | کاین مقالات خوش از فهم خردمند گذشت |