دیوان شمس/دیدم رخ خوب گلشنی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دیدم رخ خوب گلشنی را) از مولوی |
' |
دیدم رخ خوب گلشنی را | آن چشم و چراغ روشنی را | |
آن قبله و سجده گاه جان را | آن عشرت و جای ایمنی را | |
دل گفت که جان سپارم آن جا | بگذارم هستی و منی را | |
جان هم به سماع اندرآمد | آغاز نهاد کف زنی را | |
عقل آمد و گفت من چه گویم | این بخت و سعادت سنی را | |
این بوی گلی که کرد چون سرو | هر پشت دوتای منحنی را | |
در عشق بدل شود همه چیز | ترکی سازند ارمنی را | |
ای جان تو به جان جان رسیدی | وی تن بگذاشتی تنی را | |
یاقوت زکات دوست ما راست | درویش خورد زر غنی را | |
آن مریم دردمند یابد | تازه رطب تر جنی را | |
تا دیده غیر برنیفتد | منمای به خلق محسنی را | |
ز ایمان اگرت مراد امنست | در عزلت جوی ایمنی را | |
عزلت گه چیست خانه دل | در دل خو گیر ساکنی را | |
در خانه دل همیرسانند | آن ساغر باقی هنی را | |
خامش کن و فن خامشی گیر | بگذار تو لاف پرفنی را | |
زیرا که دلست جای ایمان | در دل میدار ممنی را |