دیوان شمس/دلا در روزه مهمان خدایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دلا در روزه مهمان خدایی) از مولوی |
' |
دلا در روزه مهمان خدایی | طعام آسمانی را سرایی | |
در این مه چون در دوزخ ببندی | هزاران در ز جنت برگشایی | |
نخواهد ماند این یخ زود بفروش | بیاموز از خدا این کدخدایی | |
برون کن خرقه کان زین چار رقعهست | ترابی آتشی آبی هوایی | |
برهنه کن تو جزو جان و بنما | ز خرقه گر به کل بیرون نیایی | |
بیامد جان که عذر عشق خواهد | که عفوم کن که جان عذرهایی | |
در این مه عذر ما بپذیر ای عشق | خطا کردیم ای ترک خطایی | |
به خنده گوید او دستت گرفتم | که میدانم که بس بیدست و پایی | |
تو را پرهیز فرمودم طبیبم | که تو رنجور این خوف و رجایی | |
بکن پرهیز تا شربت بسازم | که تا دور ابد باخود نیایی | |
خمش کردم که شرحش عشق گوید | که گفت او است جان را جان فزایی |