دیوان شمس/در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری) از مولوی |
' |
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری | تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری | |
اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند | ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتری | |
تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند | تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسنتری | |
وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام | وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری | |
چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او | نرم گردی چون زمین گر از فلک توسنتری | |
زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار | کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشنتری | |
زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست | کز برای روشنی تو خانه را روشنتری |