دیوان شمس/خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد) از مولوی |
' |
خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد | دیدی تو یا خود دید کس کاندر جهان خر بز خورد | |
ترونده پالیز جان هر گاو و خر را کی رسد | زان میوههای نادره زیرک دل و گربز خورد | |
آن کس که در مغرب بود یابد خورش از اندلس | وان کس که در مشرق بود او نعمت هرمز خورد | |
چون خدمت قیصر کند او راتبه قیصر خورد | چون چاکر اربز بود از مطبخ اربز خورد | |
آن کو به غصب و دزدیی آهنگ پالیزی کند | از داد و داور عاقبت اشکنجههای غز خورد | |
ترک آن بود کز بیم او دیه از خراج ایمن بود | ترک آن نباشد کز طمع سیلی هر قنسز خورد | |
وان عقل پرمغزی که او در نوبهاری دررسد | از پوستها فارغ شود کی غصه قندز خورد | |
صفراییی کز طبع بد از نار شیرین میرمد | نار ترش خواهد ولی آن به که نار مز خورد | |
خامش نخواهد خورد خود این راحهای روح را | آن کس که از جوع البقر ده مرده ماش و رز خورد |