دیوان شمس/جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی)
از مولوی
'


جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی
بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همی‌کردت ای ایبک خرگاهی
خورشید ز تو گشته صاحب کله گردون وز بخشش تو دیده این ماه سما ماهی
کی هر دو یکی گردد تو آتش و من روغن وین قسمت چو آمد تو یوسف و من چاهی
هر چند که این جوشم از آتش تو باشد من بنده آن خلعت گر رانی و گر خواهی
این دانش من گشته بر دانش تو پرده فریاد من مسکین از دانش و آگاهی
گه از می و از شاهد گویم مثل لطفش وین هر دو کجا گنجد در وحدت اللهی
شمس الحق تبریزی صبحی که تو خندانی کی شب بودش در پی یا زحمت بی‌گاهی