دیوان شمس/تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی) از مولوی |
' |
تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی | مرا چه مینگری کژ به شب خریدستی | |
چه ظلم کردم بر تو که چون ستم زدگان | کله زدی به زمین بر قبا دریدستی | |
تظلمی به سلف میکنی مگر پیشین | که داغ و درد و غم عاشقان شنیدستی | |
غلط ز رنگ تو پیداست ز آل یعقوبی | بدیده رخ یوسف که کف بریدستی | |
ز تیر غمزه دلدار اگر نخست دلت | چرا ز غصه و غم چون کمان خمیدستی | |
ز آه و ناله تو بوی مشک میآید | یقین تو آهوی نافی سمن چریدستی | |
تو هر چه هستی میباش یک سخن بشنو | اگر چه میوه حکمت بسی بچیدستی | |
حدیث جان توست این و گفت من چو صداست | اگر تو شیخ شیوخی وگر مریدستی | |
تو خویش درد گمان بردهای و درمانی | تو خویش قفل گمان بردهای کلیدستی | |
اگر ز وصف تو دزدم تو شحنه عقلی | وگر تمام بگویم ابایزیدستی | |
دریغ از تو که در آرزوی غیری تو | جمال خویش ندیدی که بیندیدستی | |
تو را کسی بشناسد که اوت کسی کردهست | دگر کیست نداند که ناپدیدستی | |
دلا برو بر یار و مباش بسته خویش | که سایح و سبک و چابک و جریدستی | |
به ترک مصر بگفتی ز شومی فرعون | بر شعیب چو موسی فروخزیدستی | |
چون عمر ماست حدیثش دراز اولیتر | چنین درازسخن را بدان کشیدستی | |
همیدوم پی ظل تو شمس تبریزی | مگر منم عرفه تو مگر که عیدستی |