دیوان شمس/تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم) از مولوی |
' |
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم | وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم | |
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی | چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم | |
به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد | چو ترکان گرد تو اختر چه خرگاهی نمیدانم | |
ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن | ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمیدانم | |
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل | چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم | |
شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه | بجز آن شاه باقی را شهنشاهی نمیدانم | |
زهی خورشید بیپایان که ذراتت سخن گویان | تو نور ذات اللهی تو اللهی نمیدانم | |
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی | چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمیدانم | |
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی | دمی هویی دمیهایی دمی آهی نمیدانم | |
خمش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم | که بیخویشی و مستی را ز آگاهی نمیدانم |