دیوان شمس/بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم)
از مولوی
'


بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی کی داند وسعت خرجم کجا گشته‌ست هر خرجم
چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم
تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم
چو عکس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم برون جستم ز فکرت من نه در عکسم نه در طردم
خمش کن کاندر این وادی شرابی بود جاویدی رواق و درد او خوردم که هر دو بود درخوردم