دیوان شمس/به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت) از مولوی |
' |
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت | که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت | |
حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد | هله ای یار قلندر بشنو طبل ملامت | |
دل و جان فانی لا کن تن خود همچو قبا کن | نه اثر گو نه خبر گو نه نشانی نه علامت | |
چو من از خویش برستم ره اندیشه ببستم | هله ای سرده مستم برهانم به تمامت | |
هله برجه هله برجه قدمی بر سر خود نه | هله برپر هله برپر چو من از شکر و غرامت | |
ببر ای عشق چو موسی سر فرعون تکبر | هله فرعون به پیش آ که گرفتم در و بامت | |
چو من از غیب رسیدم سپه غیب کشیدم | برو ای ظالم سرکش که فتادی ز زعامت | |
هله پالیز تو باقی سر خر عالم فانی | همه دیدار کریمست در این عشق کرامت | |
نکند رحمت مطلق به بلا جان تو ویران | نکند والده ما را ز پی کینه حجامت | |
نبود جان و دلم را ز تو سیری و ملولی | نبود هیچ کسی را ز دل و دیده سمت | |
بجز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتم | بنه ارزید خوشیهاش به تلخی ندامت | |
هله تا یاوه نگردی چو در این حوض رسیدی | که تکش آب حیاتست و لبش جای اقامت | |
چو در این حوض درافتی همه خویش بدو ده | به مزن دستک و پایک تو به چستی و شهامت | |
همه تسلیم و خمش کن نه امامی تو ز جمعی | نرسد هیچ کسی را بجز این عشق امامت |