دیوان شمس/بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری) از مولوی |
' |
بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری | زهی صورت بدان صورت نمیمانی که هر باری | |
بسوزد دل اگر گویم همان دلدار پیشینی | بسوزد جان اگر گویم همان جانی که هر باری | |
فلک هم خرقه ازرق بدرد زود تا دامن | اگر تو آستین زان سان برافشانی که هر باری | |
زهی خلوت زهی شاهی مسلم گشت آگاهی | اگر زان سان من و ما را برون رانی که هر باری | |
بنال ای بلبل بیخود که سوز دیگر آوردی | بدان دم نامه گل را نمیخوانی که هر باری |