دیوان شمس/برخیز و صبوح را بیارا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (برخیز و صبوح را بیارا) از مولوی |
' |
برخیز و صبوح را بیارا | پرلخلخه کن کنار ما را | |
پیش آر شراب رنگ آمیز | ای ساقی خوب خوب سیما | |
از من پرسید کو چه ساقیست | قندست و هزار رطل حلوا | |
آن ساغر پرعقار برریز | بر وسوسه محال پیما | |
آن می که چو صعوه زو بنوشد | آهنگ کند به صید عنقا | |
زان پیش که دررسد گرانی | برجه سبک و میان ما آ | |
میگرد و چو ماه نور میده | حمرا می ده بدان حمیرا | |
ما را همه مست و کف زنان کن | وان گاه نظاره کن تماشا | |
در گردش و شیوههای مستان | در عربدههای در علالا | |
در گردن این فکنده آن دست | کان شاه من و حبیب و مولا | |
او نیز ببرده روی چون گل | میبوسد یار را کف پا | |
این کیسه گشاده از سخاوت | که خرج کنید بیمحابا | |
دستار و قبا فکنده آن نیز | کاین را به گرو نهید فردا | |
صد مادر و صد پدر ندارد | آن مهر که میبجوشد آن جا | |
این می آمد اصول خویشی | کز سکر چنین شدند اعدا | |
آن عربده در شراب دنیاست | در بزم خدا نباشد آنها | |
نی شورش و نی قیست و نی جنگ | ساقیست و شراب مجلس آرا | |
خاموش که ز سکر نفس کافر | میگوید لا اله الا |