دیوان شمس/با من صنما دل یک دله کن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (با من صنما دل یک دله کن) از مولوی |
' |
با من صنما دل یکدله کن | گر سر ننهم، آنگه گله کن | |
مجنون شدهام؛ از بهر خدا، | زآن زلف خوشت، یک سلسله کن | |
سیپاره به کف در چلّه شدی | سیپاره منم! ترک چله کن | |
مجهول مرو، با غول مرو | زنهار! سفر با قافله کن | |
ای مطرب دل زآن نغمهٔ خوش | این مغز مرا پُرمشغله کن | |
ای زهره و مه زان شعلهٔ رو | دو چشم مرا دو مَشعله کن | |
ای موسی جان، شُوْبان شدهای | بر طور برو، ترک گَله کن! | |
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو | در دشت طُویٰ پا آبله کن | |
تکیهگه تو حق شد نه عصا | انداز عصا! وآن را یله کن | |
فرعون هَویٰ چون شد حَیَوان | در گردن او، رو زنگله کن |