دیوان شمس/ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را) از مولوی |
' |
ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را | ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا | |
سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد | گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا | |
از کف تو ای قمر باغ دهان پرشکر | وز کف تو بیخبر با همه برگ و نوا | |
سرو اگر سر کشید در قد تو کی رسید | نرگس اگر چشم داشت هیچ ندید او تو را | |
مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند | سبزه اگر تیز راند هیچ ندارد دوا | |
شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود | ابر حریف گیاه صبر حریف صبا | |
هر طرفی صف زده مردم و دیو و دده | لیک در این میکده پای ندارند پا | |
هر طرفیام بجو هر چه بخواهی بگو | ره نبری تار مو تا ننمایم هدی | |
گرم شود روی آب از تپش آفتاب | باز همش آفتاب برکشد اندر علا | |
بربردش خرد خرد تا که ندانی چه برد | صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا | |
زین سخن بوالعجب بستم من هر دو لب | لیک فلک جمله شب میزندت الصلا |