دیوان شمس/ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای میرآب بگشا آن چشمه روان را) از مولوی |
' |
ای میرآب بگشا آن چشمه روان را | تا چشمها گشاید ز اشکوفه بوستان را | |
آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است | زان مردمک چو دریا کردست دیدگان را | |
هرگز کسی نرقصد تا لطف تو نبیند | کاندر شکم ز لطفت رقص است کودکان را | |
اندر شکم چه باشد و اندر عدم چه باشد | کاندر لحد ز نورت رقص است استخوان را | |
بر پردههای دنیا بسیار رقص کردیم | چابک شوید یاران مر رقص آن جهان را | |
جانها چو میبرقصد با کندهای قالب | خاصه چو بسکلاند این کنده گران را | |
پس ز اول ولادت بودیم پای کوبان | در ظلمت رحمها از بهر شکر جان را | |
پس جمله صوفیانیم از خانقه رسیده | رقصان و شکرگویان این لوت رایگان را | |
این لوت را اگر جان بدهیم رایگانست | خود چیست جان صوفی این گنج شایگان را | |
چون خوان این جهان را سرپوش آسمانست | از خوان حق چه گویم زهره بود زبان را | |
ما صوفیان راهیم ما طبل خوار شاهیم | پاینده دار یا رب این کاسه را و خوان را | |
در کاسههای شاهان جز کاسه شست ما نی | هر خام درنیابد این کاسه را و نان را | |
از کاسههای نعمت تا کاسه ملوث | پیش مگس چه فرق است آن ننگ میزبان را | |
وان کس که کس بود او ناخورده و چشیده | گه میگزد زبان را گه میزند دهان را |