دیوان شمس/ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن) از مولوی |
' |
ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن | وی آهوی معانی آمد گه چریدن | |
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده | بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن | |
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی | کو چون خیال داند در دیدهها دویدن | |
این دم حکم بیاید تعلیم نو نماید | بیگوش سر شنیدن بیدیده ماه دیدن | |
داند سبل ببردن هم مرده زنده کردن | هم تخت و بخت دادن هم بنده پروریدن | |
آن یوسف معانی و آن گنج رایگانی | خود را اگر فروشد دانی عجب خریدن | |
کو مشتری واقف در دو دم مخالف | در پرده ساز کردن در پردهها دویدن | |
ای عاشق موفق وی صادق مصدق | میبایدت چو گردون بر قطب خود تنیدن | |
در بیخودی تو خود را میجوی تا بیابی | زیرا فراق صعب است خاصه ز حق بریدن | |
لب را ز شیر شیطان میکوش تا بشویی | چون شسته شد توانی پستان دل مکیدن | |
ای عشق آن جهانی ما را همیکشانی | احسنت ای کشنده شاباش ای کشیدن | |
هم آفتاب داند از شرق رو نمودن | ار نی به مرکز او نتوان به تک رسیدن | |
خامش که شرح دل را گر راه گفت بودی | در کوه درفتادی چون بحر برطپیدن | |
تبریز شمس دین را هم ناگهان ببینی | وآنگه از او بیابی صبح ابد دمیدن |