دیوان شمس/ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او) از مولوی |
' |
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او | شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او | |
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود | بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او | |
در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود | آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او | |
جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد | ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او | |
عشقش دل پردرد را بر کف نهد بو میکند | چون خوش نباشد آن دلی کو گشت دستنبوی او | |
بس سینهها را خست او بس خوابها را بست او | بستهست دست جادوان آن غمزه جادوی او | |
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او | شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او | |
بنگر یکی بر آسمان بر قله روحانیان | چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او | |
شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بیطبل و دهل | بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او | |
ای ماه رویش دیدهای خوبی از او دزدیدهای | ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یک موی او | |
این شب سیه پوش است از آن کز تعزیه دارد نشان | چون بیوهای جامه سیه در خاک رفته شوی او | |
شب فعل و دستان میکند او عیش پنهان میکند | نی چشم بندد چشم او کژ مینهد ابروی او | |
ای شب من این نوحه گری از تو ندارم باوری | چون پیش چوگان قدر هستی دوان چون گوی او | |
آن کس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد | بیپا و بیسر میدود چون دل به گرد کوی او | |
ای روی ما چون زعفران از عشق لاله ستان او | ای دل فرورفته به سر چون شانه در گیسوی او | |
مر عشق را خود پشت کو سر تا به سر روی است او | این پشت و رو این سو بود جز رو نباشد سوی او | |
او هست از صورت بری کارش همه صورتگری | ای دل ز صورت نگذری زیرا نهای یک توی او | |
داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل | غریدن شیر است این در صورت آهوی او | |
بافیده دست احد پیدا بود پیدا بود | از صنعت جولاههای وز دست وز ماکوی او | |
ای جانها ماکوی او وی قبله ما کوی او | فراش این کو آسمان وین خاک کدبانوی او | |
سوزان دلم از رشک او گشته دو چشمم مشک او | کی ز آب چشم او تر شود ای بحر تا زانوی او | |
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من | صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او | |
من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم | ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او | |
من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل | سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او |