دیوان شمس/ای دلارام من و ای دل شکن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای دلارام من و ای دل شکن) از مولوی |
' |
ای دلارام من و ای دل شکن | وی کشیده خویش بیجرمی ز من | |
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای | ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن | |
جان من جان تو جانت جان من | هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن | |
زندگیام وصل تو مرگم فراق | بینظیرم کردهای اندر دو فن | |
بس بجستم آب حیوان خضر گفت | بیوصالش جان نیابی جان مکن | |
غم نیارد گرد غمگین تو گشت | ور بگردد بایدش گردن زدن | |
جانها زان گرد تو گرددهمی | جان ادیم و تو سهیل اندر یمن | |
بهر تو گفتهست منصور حلاج | یا صغیر السن یا رطب البدن | |
شیر مست شهد تو گشت و بگفت | یا قریب العهد من شرب اللبن | |
پیش مستان تو غم را راه نیست | فکرت و غم هست کار بوالحسن | |
هر کی در چاه طبیعت مانده است | چارهاش نبود ز فکر چون رسن | |
چونک برپرید کاسد گشت حبل | چون یقینی یافت کاسد گشت ظن | |
همزبان بیزبانان شو دلا | تا به گفت و گو نباشی مرتهن |