دیوان شمس/ای به انکار سوی ما نگران
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای به انکار سوی ما نگران) از مولوی |
' |
ای به انکار سوی ما نگران | من نیم با تو دودل چون دگران | |
سخن تلخ چه میاندیشی | ای تو سرمایه جمله شکران | |
بر دل سوختهام آبی زن | که تویی دلبر پرخون جگران | |
ز غمم همچو کمان تیر مزن | چه زنی تیر سوی بیسپران | |
با گل از تو گلهها میکردم | گفت من هم ز ویم جامه دران | |
گفت نرگس که ز من پرس او را | که منم بنده صاحب نظران | |
که چو من جمله چمن سوختهاند | ز آتش او ز کران تا به کران | |
مه و خورشید ز عشق رخ او | اندر این چرخ ز زیر و زبران | |
بحر در جوش از این آتش تیز | چرخ خم داده از این بار گران | |
کوه بستهست کمر خدمت را | که شماریش ز بسته کمران | |
بانگ ارواح به من میآید | که بگو حالت این بیصوران | |
با کی گویم به جهان محرم کو | چه خبر گویم با بیخبران | |
ظاهر بحر بود جای خسان | باطن بحر مقام گهران | |
ظاهر و باطن من خاک خسی | کو بر این بحر بود ره گذران | |
غزل بیسر و بیپایان بین | که ز پایان بردت تا به سران |