دیوان شمس/ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری) از مولوی |
' |
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری | وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری | |
در حسن بهشت تو در زیر درختانت | هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری | |
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی | محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری | |
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا | بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری | |
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان | هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری | |
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی | میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری | |
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی | در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری | |
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی | هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری | |
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی | جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری |