دیوان شمس/ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی) از مولوی |
' |
ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی | اینها همه کردی و در آن گور خزیدی | |
تلخی دهد امروز تو را در دل و در کام | آن زهرگیاهی که در این دشت چریدی | |
آن آهن تو نرم شد امروز ببینی | که قفل دری یا جهت قفل کلیدی | |
طوق ملکی این دم اگر گوهر پاکی | رد فلکی این دم اگر جان پلیدی | |
با جمله روانها به تک روح روانی | سلطان جهادی اگر از نفس جهیدی | |
با خالق آرام تو آرام گرفتی | وز دیو رمیده تو به هنگام رهیدی | |
امروز تو را بازخرد از غمش آن نور | کو را چو دل و جان به دل و جان بخریدی | |
آن سیمبر اندر بر سیمین تو آید | کو را چو نثار زر از این خاک بچیدی | |
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی | کز خاک همان رست که در خاک دمیدی | |
خامش کن و منمای به هر کس سر دل ز آنک | در دیده هر ذره چو خورشید پدیدی |