دیوان شمس/امروز جنون نو رسیدهست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (امروز جنون نو رسیدهست) از مولوی |
' |
امروز جنون نو رسیدهست | زنجیر هزار دل کشیدهست | |
امروز ز کندهای ابلوج | پهلوی جوالها دریدهست | |
باز آن بدوی به هجدهای قلب | آن یوسف حسن را خریدهست | |
جانها همه شب به عز و اقبال | در نرگس و یاسمن چریدهست | |
تا لاجرم از بگاه هر جان | چالاک و لطیف و برجهیدهست | |
امروز بنفشه زار و لاله | از سنگ و کلوخ بردمیدهست | |
بشکفت درخت در زمستان | در بهمن میوهها پزیدهست | |
گویی که خدای عالمی نو | در عالم کهنه آفریدهست | |
ای عارف عاشق این غزل گو | کت عشق ز عاشقان گزیدهست | |
بر چهره چون زر تو گازیست | آن سیمبرت مگر گزیدهست | |
شاید که نوازد آن دلی را | کاندر غم او بسی طپیدهست | |
خاموش و تفرج چمن کن | کامروز نیابت دو دیدهست |