دیوان شمس/امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها) از مولوی |
' |
امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها | با کسی باید که روحش هست صافی صفا | |
چون تغییر هست در جان وقت جنگ و آشتی | آن نه یک روحست تنها بلک گشتستند جدا | |
چون بخواهد دل سلام آن یکی همچون عروس | مر زفاف صحبت داماد دشمن روی را | |
باز چون میلی بود سویی بدان ماند که او | میل دارد سوی داماد لطیف دلربا | |
از نظرها امتزاج و از سخنها امتزاج | وز حکایت امتزاج و از فکر آمیزها | |
همچنانک امتزاج ظاهرست اندر رکوع | وز تصافح وز عناق و قبله و مدح و دعا | |
بر تفاوت این تمازجها ز میل و نیم میل | وز سر کره و کراهت وز پی ترس و حیا | |
آن رکوع باتأنی وان ثنای نرم نرم | هم مراتب در معانی در صورها مجتبا | |
این همه بازیچه گردد چون رسیدی در کسی | کش سما سجدهاش برد وان عرش گوید مرحبا | |
آن خداوند لطیف بنده پرور شمس دین | کو رهاند مر شما را زین خیال بیوفا | |
با عدم تا چند باشی خایف و امیدوار | این همه تأثیر خشم اوست تا وقت رضا | |
هستی جان اوست حقا چونک هستی زو بتافت | لاجرم در نیستی میساز با قید هوا | |
گه به تسبیع هوا و گه به تسبیع خیال | گه به تسبیع کلام و گه به تسبیع لقا | |
گه خیال خوش بود در طنز همچون احتلام | گه خیال بد بود همچون که خواب ناسزا | |
وانگهی تخییلها خوشتر از این قوم رذیل | اینت هستی کو بود کمتر ز تخییل عما | |
پس از آن سوی عدم بدتر از این از صد عدم | این عدمها بر مراتب بود همچون که بقا | |
تا نیاید ظل میمون خداوندی او | هیچ بندی از تو نگشاید یقین میدان دلا |