دیوان شمس/از این تنگین قفص جانا پریدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (از این تنگین قفس جانا پریدی) از مولوی |
' |
از این تنگین قفس جانا پریدی | وزین زندان طراران رهیدی | |
ز روی آینه گل دور کردی | در آیینه بدیدی آنچ دیدی | |
خبرها میشنیدی زیر و بالا | بر آن بالا ببین آنچ شنیدی | |
چو آب و گل به آب و گل سپردی | قماش روح بر گردون کشیدی | |
ز گردشهای جسمانی بجستی | به گردشهای روحانی رسیدی | |
بجستی ز اشکم مادر که دنیاست | سوی بابای عقلانی دویدی | |
بخور هر دم می شیرینتر از جان | به هر تلخی که بهر ما چشیدی | |
گزین کن هر چه میخواهی و بستان | چو ما را بر همه عالم گزیدی | |
از این دیگ جهان رفتی چو حلوا | به خوان آن جهان زیرا پزیدی | |
اگر چه بیضه خالی شد ز مرغت | برون بیضه عالم پریدی | |
در این عالم نگنجی زین سپس تو | همان سو پر که هر دم در مزیدی | |
خمش کن رو که قفل تو گشادند | اجل بنمود قفلت را کلیدی |