دیوان شمس/آه که بار دگر آتش در من فتاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آه که بار دگر آتش در من فتاد) از مولوی |
' |
آه که بار دگر آتش در من فتاد | وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد | |
آه که دریای عشق بار دگر موج زد | وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد | |
آه که جست آتشی خانه دل درگرفت | دود گرفت آسمان آتش من یافت باد | |
آتش دل سهل نیست هیچ ملامت مکن | یا رب فریاد رس ز آتش دل داد داد | |
لشکر اندیشهها میرسد از بیشهها | سوی دلم طلب طلب وز غم من شاد شاد | |
ای دل روشن ضمیر بر همه دلها امیر | صبر گزیدی و یافت جان تو جمله مراد | |
چشم همه خشک و تر مانده در همدگر | چشم تو سوی خداست چشم همه بر تو باد | |
دست تو دست خدا چشم تو مست خدا | بر همه پاینده باد سایه رب العباد | |
ناله خلق از شماست آن شما از کجاست | این همه از عشق زاد عشق عجب از چه زاد | |
شمس حق دین تویی مالک ملک وجود | ای که ندیده چو تو عشق دگر کیقباد |