دیوان شمس/آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد) از مولوی |
' |
آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد | وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد | |
از رنگ بلور تو شیرین شده جور تو | هر چند که جور تو بس تند قدم دارد | |
ای نازش حور از تو وی تابش نور از تو | ای آنک دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد | |
ور خود حشمش نبود خورشید بود تنها | آخر حشم حسنش صد طبل و علم دارد | |
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته | در سایه آن زلفی کو حلقه و خم دارد | |
گفتم به نگار من کز جور مرا مشکن | گفتا به صدف مانی کو در به شکم دارد | |
تا نشکنی ای شیدا آن در نشود پیدا | آن در بت من باشد یا شکل بتم دارد | |
شمس الحق تبریزی بر لوح چو پیدا شد | والله که بسی منت بر لوح و قلم دارد |