دیوان شمس/آن عشرت نو که برگرفتیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن عشرت نو که برگرفتیم) از مولوی |
' |
آن عشرت نو که برگرفتیم | پا دار که ما ز سر گرفتیم | |
آن دلبر خوب باخبر را | مست و خوش و بیخبر گرفتیم | |
هر لحظه ز حسن یوسف خود | صد مصر پر از شکر گرفتیم | |
در خانه حسن بود ماهی | رفتیمش و بام و در گرفتیم | |
آن آب حیات سرمدی را | چون آب در این جگر گرفتیم | |
چون گوشه تاج او بدیدیم | مستانهاش از کمر گرفتیم | |
هر نقش که بیوی است مردهست | از بهر تو جانور گرفتیم | |
هر جانوری که آن ندارد | او را علف سقر گرفتیم | |
هر کس گهری گرفت از کان | از کان همه سیمبر گرفتیم | |
از تابش نور آفتابی | چون ماه جمال و فر گرفتیم | |
شمس تبریز چون سفر کرد | چون ماه از آن سفر گرفتیم |