دیوان شمس/آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد) از مولوی |
' |
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد | امسال در این خرقه زنگار برآمد | |
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی | آنست که امسال عرب وار برآمد | |
آن یار همانست اگر جامه دگر شد | آن جامه به در کرد و دگربار برآمد | |
آن باده همانست اگر شیشه بدل شد | بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد | |
ای قوم گمان برده که آن مشعلهها مرد | آن مشعله زین روزن اسرار برآمد | |
این نیست تناسخ سخن وحدت محضست | کز جوشش آن قلزم زخار برآمد | |
یک قطره از آن بحر جدا شد که جدا نیست | کدم ز تک صلصل فخار برآمد | |
رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید | امروز در این لشکر جرار برآمد | |
گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد | از برج دگر آن مه انوار برآمد | |
گفتار رها کن بنگر آینه عین | کان شبهه و اشکال ز گفتار برآمد | |
شمس الحق تبریز رسیدست مگویید | کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد |